سلام گل های نازنین
امروز صبح پسرک گفت:مادر معلم گفته به مامانت بگو بیاد مدرسه کارش دارم.متعجب نگاش کردم!.گفت آخه ریاضی ام قابل مقایسه با بقیه درسا نیست.نفس راحتی کشیدم و گفتم پس برای المپیاد ریاضی می خواد باهام صحبت کنه.گفت: نه گفته ریاضیت با بقی یه ی؛درسا قابل مقایسه نیست.از فکرم گذشت چه دل خوشی داری تو!؟معلومه کاسه ای زیر نیم کاسه هست.گفتم به بابابزرگ بگو ماشین نیاره بیرون باهم میریم. خودم می برمت.
رفت تو فکر .فکر نمی کرد به این زودی بتونم تصمیم به ملاقات معلمش بگیرم و اونم حالا وقت رفتن به اداره کارمو ول کنم و همین امروز برم.آخه میدونه خیلی به انضباط کاری بها میدم .انگار پشیمون شد.