نوشــــــــــــته های پیــــــشین مــــــــــــــرا می توانید اینـــــــــــــــــــــــــــــــــــــجا بــــــــــــخوانید

۱۳۸۹ دی ۳, جمعه

دورکاری :این رشته سر دراز دارد.

باز هم از دور کاری باید بگم.
خب راست می گم دیگه من عمری رو تو این ادارات دولتی گذاشتم .به جایی رسیدم که اگه گفتند ماست سیاهه !گفتم راست می گین.باورتون نمیشه !؟باور کنین. پس نچشیدین مزه این ماست رو. باید بگم من اون آدم همیشگی بشاش اداره نیستم .اون موقع ها وقتی از در اطاق (که خودش یه سالن بزرگه)وارد می شدم ،بلند می گفتم :سلام و نیشم تا بنا گوش باز می شد برای همه ی همکارا.چون اونجا بهترین زمان عمرم رو داشتم می ذاشتم.
مثلا"می خواستم خوشرو باشم.اول صبحی با با ابرو های تو چشم فرو رفته نرم اداره.ولی حالا حتی جرئت بلند سلام کردن رو ندارم.راستش دیگه تو اداره از سایه ام هم می ترسم.چیزی نشده ولی چیزهای زیادی دیدم با چشم بصیرتم. اینه که ممتنع ام برای دور کاری یا بهتر بگم هرچه پیش آید خوش آید.
تو مریضیم یه فرصتی دست داد که برم اداره، کلی از بچه های با سابقه سرزنش شنیدم که چرا موافقت کردم که چی ؟ال می شه و بل می شه!
این هم عکس رییسه که منو داره از دور کنترل می کنه . بدم نیستا می رم یه جای خوش آب و هوا و اونجا یه گلخونه می زنم.!
یه چی می گما!؟داراییم کجا بود برای تاسیس گلخونه .تازه گلخونه تو یه جای دور از تمدنه .بچه هامو چکار کنم ؟اونا کجا درس بخونند و به کلاسهای علمی فرهنگی مهد تمدن تهران عزیز برند .
 از عزیزی این تهران قلب درد و این همه درد گرفتم . می شه دست مهربون همسر رو گرفت و از این عزت غریب گریخت .بچه ها رو چه کنم!؟

۱۳۸۹ آذر ۲۸, یکشنبه

دور کاری یا زور کاری؟؟!

دور کاری !
می گن که می خوان ما رو دور کار کنن.
منظوراینه که بریم بشینیم خونه اونوقت حقوقمونو بگیریم.
به قول فیلم ارتفاع پست "مگه خرند"؟ببخشید بلا نسبت و دور از جون شما !؟

نمی دونیم والله .اینطوری گفتند .گفتند باید 50% کارکنان برن خونه هاشون از دور کار شونو انجام بدن .وسطای وقت اداری امروز گفتند تا آخر وقت اداری باید تصمیم مونو بگیریم.
می شه آخه !؟
این جا نشستیم حی و حاضر  نمی تونیم از حق مون دفاع کنیم .حالا بریم خونه بشینیم منتظر .که چی !؟
مملکت سیستماتیکه دیگه .
کی میره این همه راهو!؟
من که اگه به دستور مقتضی دور کار بشم توفیق اجباری نصیبم شده .می رم می شینم توی عزلت تنهایی و کتابخانه های مرتبط خر می زنم حسابی تا پایان نامه به منصه ظهور برسه.
بدک هم نیستا  !شما چی می گین !؟گل های نازنین.
دستور تون مطاع

۱۳۸۹ آذر ۲۰, شنبه

زندگی کنیم نه اینکه تنها زنده باشیم

 nsdarya  نامه ای به دوست نازنینم

دوست گلم نظر خواستی من هم میگم
اما فکر نمی کنم در کامنت بگنجه؛به خاطر همین یه پست خرجت میکنم عزیزدل.جای دوری نمی ره شاید یه روزی هم بدرد خودم بخوره
شاید یه روز من هم مثل شما بلا تکلیف بشم و نتونم تصمیم بگیرم اون وقت اینو به عنوان یه دوست به خودم میگم.
یه آقای دکتری که نفر دوم کنکور دولتی ارشد کشاورزی بود می گفت ما مجاز شدیم بدون کنکور وارد دکترا بشیم.
گفت:از اون جایی که آدم خوش شانسی نیستم امتحان هم دادم که نکنه اتفاقی بیفته مثلا" بگن حقش نبود و عوض شدن قانون و از این اتقاقاتی که معمولا"سراغ داریم
بازهم تو همون موقعیت پذیرفته شد.
یکی از اونایی رو که دلشون می خواست جایگزین بدون کنکور کردن و با سرعت فرصت تحصیلی شون رو امضا و موافقت کردند .این بنده خدا که با کنکور رفته بود سر جای اصلیش نشسته بود کارش برای رفتن به فرصت تحصلی درست نمی شد.هرچی رفت می گفت بابا نوبت منه که برم فرصت تحصیلی .می گفتند فلانی بدون کنکور اومده .فلانی رفت .خیلی های دیگه رفتند.ولی اون کم مونده بود که افسردگی بگیره .کم مونده بود زندگی خونوادگیش که همسرش( هم رده تحصیلیش) رو هم تحت شعاع قرار داده بود از هم بپاشه. بالاخره چقدر اینور رفت و اونور رفت و بچه های بالا وپایین رو دید تا تونست به حق واقعیش برسه .نمی دونی چقدر خون دل خورد تا به حق قانونی،شرعی و عرفیش برسه.
ببخشیدا اون موقعی که  داریم له له میزنیم پشت کنکور از خورد و خوراک و تفریحات سالم مون هم می زنیم کجا هستند این دلسوزی ها رو بکنند.

۱۳۸۹ آذر ۱۷, چهارشنبه

مادر

مادر ای آفتاب هستی بخش      زیر پایت بهشت جاوید است 
      در آذر ماهی پر از اضطراب چه خوب به آرزویت،آرامش ابدی رسیدی.چه زیبا نشان دادی که  از زندگی سیر و دلگیر شدی و تصمیم گرفتی شانه های خسته ات را بر زمین بگذاری.چه مرگ زیبایی را برای خودت رقم زدی و خواستی که دیگر نباشی.هر سال که می گذرد ما چقدر دلتنگ تر می شویم.خاموشی بی صدایت آرزوی قلبی انسانهای وارسته ای است که این قسمت و روزی نصیب هر کسی نمی شود. 
 19 آذر سالروز پایان خستگی ها و انتخاب راه آرامشت  را با حضور بر مزارت گرامی میداریم.هر چند روح همیشه جاویدت همواره با ماست؛ اما ما برای تسلی خاطر خود به زیارتگاهت  سفر می کنیم.

۱۳۸۹ آذر ۱۴, یکشنبه

روایتی نوستالژیک

حتما"خیلی از شما ها به یزد رفته اید،خیلی بزرگ و با عظمت است ، با مردمی باشکوه ترکه از نسل آفتابند.
خوشا به سعادتشون که کهنگی شان را دور نریخته اند که آن قدمت شان چه باصفاست.چقدر احساس خوبی به انسان دست می دهد،
من هم به آنجا رفته ام .یک چیز جالبی که نظرم را جلب کرد این بود که آن کوچه بندی های باریک و کوتاه که زمانی افراد با پای پیاده در آن تردد می کردند و در آن گذرگاهها برای درد دل کردن با همدیگه دور هم می نشستند حالا ماشین رو شده، یا آن خانه های کاهگلی که روزی یک خانواده پر جمعیت از عروسها و دامادها با خانواده های شان  دور سفره ی قناعت گرد هم می نشستند اکنون پذیرای زرق و برق عروسی های شهری شده که نشان از بی ادعایی جوانان و بزرگان شان دارد.

۱۳۸۹ آذر ۱۲, جمعه

پناه بر.................. لواسانات

پناه بر .................... لواسانات
پناه بر ....................روستاي افجه ،برگ جهان،نيكنام ده،جاجرود و...
پناه بر .................... هر چه روستاي پاك و هواي پاكه
چه تعطيلاتي !؟كه نمي توني از خونه در آي !
از خدا خواسته رفتم شهر دانشگاهي ام.دو روز موندم كلاسهاي پيش نيازم رو رفتم.اساتيد رو ديدم .جزوه هايي از بچه ها گرفتم.دوستان خوابگاهي رو ملاقات كردم.دو روز با زندگي ساده دانشجويي سر كردم.به پروپوزال پايان نامه يكي از بچه ها تا 1 شب كار كمك كردم.

۱۳۸۹ آذر ۱, دوشنبه

اولین جریمه ی رانندگی


سلام گل های نازنین
امروز صبح پسرک گفت:مادر معلم گفته به مامانت بگو بیاد مدرسه کارش دارم.متعجب نگاش کردم!.گفت آخه ریاضی ام قابل مقایسه با بقیه درسا نیست.نفس راحتی کشیدم و گفتم پس برای المپیاد ریاضی می خواد باهام صحبت کنه.گفت: نه گفته ریاضیت با بقی یه ی؛درسا قابل مقایسه نیست.از فکرم گذشت چه دل خوشی داری تو!؟معلومه کاسه ای زیر نیم کاسه هست.گفتم به بابابزرگ بگو ماشین نیاره بیرون باهم میریم. خودم می برمت.
رفت تو فکر .فکر نمی کرد به این زودی بتونم تصمیم به ملاقات معلمش بگیرم و اونم حالا وقت رفتن به اداره کارمو ول کنم و همین امروز برم.آخه میدونه خیلی به انضباط کاری بها میدم .انگار پشیمون شد.

۱۳۸۹ آبان ۲۷, پنجشنبه

کوچ اجباری

برادر مسافر بخون حالشو ببر كه از مسافران اجباري دلگير نشي
.............. ماشين قسطي توسط اداره به نامم دراومد. چقدر اذيتمون كردند كه انصراف بديم !چرا ؟؟چون شرايطش بد نبود تا منصرفين به  نفع ايادي خودشون برن كنار.
تا پاي جون پيش رفتيم. شرايط چه بود و چرا اذيت شديم؟الان ميگم.گفتند:9تا چك عضو شتاب سه ماه يك بار جمع سه قسط توش باشه كه يا خودم بدم يا فاميل درجه يك مثل ننه بابا شوهر بچه ...ببين چقدر راحته !كجاش اشكال داره!؟

ایران بهشت بی قانون ها

ايران براي خيلي ها بهشته .شعار شون هم اينه :هميشه حق بامشتريه .اما كيه كه حق مشتري رو ادا كنه . جان من بگو.جرئت داري به بقالي بگو چرا ماستت ترشه ؟گردو هاي مغازه ات كهنه و تلخه ؛اي سبزي فروش از 1200گرم اسفناج فقط 150گرمش خوراكي بود؟
ايران فقط براي اونا يي جهنمه كه مي خوان سالم و بدون كلك و دروغ و دغل و ريا زندگي كنند.وگرنه چرا كوچ اجباري به قول فيلم ارتفاع پست.
مثل دو روز قبل از عيد قربان .من از شدت سر درد نمي تونستم برم اداره .گفتم تعطيلات نزديكه.به اندازه كافي مي تونم استراحت كنم.

جمعه دلنشین با دوستان

داني كه  چيست دولت ؟ديدار يار ديدن     بر كوي او گدايي بر خسروي گزيدن
     يه فراخوان خانمانه از طرف دوست وبلاگيمون جليله جان  ترتيب داده شده بود.پذيرفتيم و رفتيم.جمعي صميمي و دوست داشتني .بعضي از قبل همديگر رو ديده بوديم و بعضي به هم ميگفتند:واي من اصلا"فكر نمي كردم تو اين شكلي باشي.از همديگه تصور ديگري داشتند.
در اين حين من فكر مي كردم ماها همه براي يك هدف مشترك به قول فيلم ارتفاع پست   كوچ اجباري با هم دوستيم بدون اينكه به مسايل شخصي و خانوادگي همديگه كاري داشته باشيم.

همسفران کانادا