نوشــــــــــــته های پیــــــشین مــــــــــــــرا می توانید اینـــــــــــــــــــــــــــــــــــــجا بــــــــــــخوانید

۱۳۸۹ دی ۲۷, دوشنبه

موشهای دوست داشتنی

موشهای دوست داشتنی

      امروز می خواهم متفاوت باشم .
امروز می خواهم از موشهای عزیزتر از جان بگویم .
امروز می خواهم بگویم این موجودات نازنین خیلی دوست داشتنی اند.
چندشتان نشود ؛ازشان نترسید؛آنها موجودات پرستیدنی ای هستند.آنها اصلا"موذی و کثیف نیستند.آنها اصلا"اذیت و آزاری ندارند.آنها از خیلی آدمها پاک تر و شریف ترند.آنها از آدمها فراری اند.می بخشید با این صراحت می گویم .
اینجا جایگاه آزادی بیان من است .اگر کسی نمی پسندد لطفا"خواندن را ادامه ندهد .
داشتم می گفتم؛از موجودات ریزی که بعضی ها فکر می کنند آنها موذی و کثیف و بی ارزشند!
موشها چه کاربه شما دارند ؟چه مزاحمتی برای تان ایجاد کردند؟چرا می روند سراغ بعضی ها !؟اصلا"کی گفته آنها می روند سراغ آدمها!؟ آنها از آدمها فرار می کنند.آنها آدمها را دوست ندارند.
این آدمها هستند که عاشق موش هایند.این آدمها هستند که سفره رنگین برای شان می گسترانند.این آدمها هستند که انواع اغذیه و اشربه نخورده و نیم خورده را در گوشه و کنار و جوی های آب و هر جای شهرمی پراکنند.
خیلی بی انصافی است که موشهای بی آزار را متهم کنید؛در این صورت نمی دانید کسانی هستند که این موشها را به ضیافت دعوت می کنند.
انسان مثلا"اشرف مخلوقات است.بچه انسان نیز یک اشرف برتر است.در نظر بگیرید این انسان برتر سرما خورده است و کسی برایش بستنی می خرد. آیا اصلا"از داشتن بستنی ناراحت می شود ؟البته که نه !فقط از ممانعت خوردنش ناراحت می شود.
خب در نظر بگیرید سفره ضیافت برای موشهای سالم گسترده شود و آنوقت موشها از آن بگریزند.آن هم به قول ما اشرف مخلوقات موشهای باهوش!
ما اشرف مخلوقات چه انتظاری داریم !؟ نه خدا وکیلی کلاهتان را قاضی کنید بگویید چه کسی باید این معضل را ریشه کن کند!؟من ؟تو؟ما؟ دولت ؟یا نه شهرداری بدبخت؟ آخه والا این اشرف مخلوقات،دولت و شهرداری را هم  به ستوه آورده اند.
بابا اینجا شهر ماست .اینجا خانه ماست .اینجا محل آرامش ماست .بیایید به همدیگر رحم کنیم.
اگر ما یک پوست موز بیاندازیم در جوی آب؛فرزندمان تغذیه و ساندویچ مدرسه اش رابیاندازد؛بقال سرکوچه سطل آشغالهای پر شده مشتریانش را خالی کند در جوی آب؛میوه فروش سر کوچه میوه های گران و نخریده و گندیده اش را(اگر به چهار تا آدم مستمند کمک کند گناه می شود)؛کارگر پیمانکار شهرداری هرآنچه که جارو کرده به داخل جوی آب بریزد و.....
آنوقت می رسد به جایی که:
      اول صبح وقتی عازم اداره ات هستی؛ بوی تعفن تمام فضای یک چهار راه بزرگ را برداشته و مشامت را آزار میدهد  وتو کشف می کنی موشی فلک زده بر اثر لاستیک یک ماشین،لاشه اش بر زمین مانده؟از کی معلوم نیست!؟(موضوع مربوط به فصل گرم تابستان است) در همان زمان ماشین رفتگران شهرداری را  که رویش نوشته شده  م... ن...(یعنی منطقه فلان ،ناحیه فلان ) می بینی پر از زباله با کارگران افغانی.
واقعه را نشانشان می دهی که این  بی وجود  بدبخت را جمع کنند.با ریشخند سر تکان می دهند که یعنی باشد؛اما کی!؟وقت گل نی !؟ با ناباوری می بینی که رد می شوند!؟انگار گنگ خواب زده ای دیده اند!حق دارند آنقدر چشم به خطاها بسته ایم که آنها هم باورشان شده که ماها را  گوسفند فرض کنند.
زنگ می زنی به شهرداری م... ن...(یعنی منطقه فلان ،ناحیه فلان).چه می گویند؟ ترتیب اثر  نمی دهند.مثلا"می خواهی پارتی بازی کنی برای رفع یک مشکل همگانی.به او چه می گویند؟
باید در آن لحظه از ماشین مورد نظر عکس می گرفتی!!!!!!!!!!!
یعنی تو پیمانکار ابله نمی دانی در آن زمان در آن چهار راه کدام احمقی را در آن پست گذاشتی ای !؟یا ملت را ابله می دانی !؟
اگر من عکس می گرفتم باید چند روز از کار و زندگی ام می زدم تا آن را به تو برسانم ؟تا اون موقع طاعون سراسر این شهر را نگرفته بود.نه !همانطور که تا الان نگرفته؟آنقدر مرض های بدتر از طاعون آمده که دیگر کسی از طاعون چیزی نمی داند.
تازه اگر این عکس را رسانده بودم  چه می گفتی ؟کو موش؟کو کارگران من ؟اصلا" آنها فلانند و بلانند.اصلا"آنها همان موقع اقدام کرده اند شما نبوده ای و هزار دلیل بی منطق دیگر و ...
حالا برو بگرد و پیدا کن پرتقال فروش را ؟
من فکر می کنم حقمان است هر چه برسرمان می آید.ما که این همه هزینه های خواسته و ناخواسته می دهیم پیشنهاد می کنم  شهرداری این گونه موارد را هم جریمه کند!جریمه کند بهتر است تا با کوچکترین بارشی جوی ها استفراغ کنند و آدم با دیدن شهر حالت تهوع بگیرد.شاید باید همیشه زور بالای سرمان باشد.متاسم که این را گفتم.اینطور به نظر می رسد.

فریاد:
ایهاالناس موشها تمام تهران را گرفته اند. چیزی نمانده خانه ها را هم فتح کنند. چاره کنید.

نتیجه اخلاقی:
   آدمهای سهل انگار همیشه و همه جا هستند نباید به قول معروف آتو به دستشان داد.بیاییم انرژی و اعصاب بگذاریم؛خودمان و اطرافیانمان را بسازیم.بیاییم دل بسوزانیم برای خودمان و سلامتی اطرافیان مان.

الان که فصل سرما و برف است من شاهدم که حتی مدیران شهرداری از چند شب قبل از بارش برف بیدارباش هستند و پا به پای کارگران و پیمانکاران انجام وظیفه که نه ایثار می کنند تا ما شهروندان در آرامش باشیم.
نصیحت مادرانه :
از سیاست و اقتصاد حرف نمی زنم.از جامعه مداری سخن می گویم.
بیاییم ما هم به خودمان رحم کنیم.بیاییم هر جا که هستیم مثبت باشیم . بیاییم تذکر بدهیم.بیاییم همه درستکار باشیم .
به قول زرتشت: راه یکی است و آن راه راستی است.

۱۱ نظر:

گیله مرد گفت...

درود بر نیوشا بانوی پرتلاش جامعه ی مدنی:
.
خوب زنگ می زدید از همان بند " پ" معروف استفاده می کردید برای دفع "موش" نمی شد!!!
.
خدا این شهرداران عزیز رو برای ما حفظ کنه.
و ایضا کارگران محرتم افاغنه رو....
بدرود

نیوشا گفت...

گیله مرد مهربان شما همیشه منو غافلگیر می کنین با این سرعت ارسال پیام .ممنون .
شاد باشید و موفق

نرگس گفت...

سلام نیوشای قشنگ ممنونم از لطفت عزسزم منم دقیقا موافقم خودمون به خودمون رحم نمی کنیم همه می خوایم مثلا زرنگی کنیم ولی نمی دونیم این زرنگیا به قیمت از دست دادن زندگیمون و ارامشون هست .

اعظم گفت...

سلام نیوشا جان
چقدر دلم برای همه داشته هایی که دیگر نداریم می سوزد خانه و خانواده محله شهر کشور و...........همه ویران شده اند. آنقدر که گاهی وقتی کسی از حداقل ها حرف میزند آدم دهانش باز میماند.من و ما همتهمیم. نمی دانم شاید قرار است مهاجرت کنیم تا از خودمان فرار کنیم. شاید هم ما متفاونیم.
وجدان آدمی تنها محکمه ایست که نیاز به قاضی ندارد.
آقای دکتری تعریف می کرد که با چشمان خودش شاهد بوده که یک مغازه مرغ فروشی ساعتی دنبال موشی بوده که داخل مغازه شده بود. بالاخره این موجود بخت برگشته به قصد فرار داخل سبد خالی مرغ اسیر میشود کارگر مغازه جفت با روی سبد می ایستد و موش بدبخت می ترکد . آنوقت جنازه داخل جوی آب رها میشود و سبد با آب و مواد شوینده بسیار سطحی شسته می شود و مرغها داخل آن ریخته می شود و...........ادامه ماجرا که هنوز علیرغم اطلاع به مراکز مرتبط دوستان وهمشهریان مهربان ما همچنان مشغول کسب روزی حلال هستند

پریا گفت...

سلام نیوشا خانم عزیز با اینکه اصلا با حیوانات چه اهلی و چه غیر اهلی نمی تونم ارتباط برقرار کنم ! با صحبتهای شما موافقم . موفق باشید و سلامت

اعظم گفت...

سلام نیوشا جان
انقدر موش رو قشنگ توصیف کردی آدم هوس می کنه یه مدت موش باشه.

مانا گفت...

آی گفتی ....یعنی همه از دردها گفتیم و می گوییم اما چه سود؟!
خودت خوبی نیوشا جان؟

اعظم گفت...

سلام نیوشا جان
اوضاع محاسباتت خوب ÷یش میره. دوستت دارم

مصی گفت...

نگو من ببخت باید با این موشهای مبارزه کنم روش قبلی آمده دستشون الان فکر یه چاره برای نابودی اونا هستم و شما از شیرینی موشها می گی نههههههههه

نیوشا گفت...

ممنونم دوستان گلم .

ناشناس گفت...

سلام

از خوندن نوشته هاتون لذت بردم

وبلاگ نیک اندیشان با داستان معصومه منتظر حضور صمیمی و نظرات ارزندهء شماست .

http://nikandishi.blogfa.com

همسفران کانادا