نوشــــــــــــته های پیــــــشین مــــــــــــــرا می توانید اینـــــــــــــــــــــــــــــــــــــجا بــــــــــــخوانید

۱۳۸۹ آذر ۱۷, چهارشنبه

مادر

مادر ای آفتاب هستی بخش      زیر پایت بهشت جاوید است 
      در آذر ماهی پر از اضطراب چه خوب به آرزویت،آرامش ابدی رسیدی.چه زیبا نشان دادی که  از زندگی سیر و دلگیر شدی و تصمیم گرفتی شانه های خسته ات را بر زمین بگذاری.چه مرگ زیبایی را برای خودت رقم زدی و خواستی که دیگر نباشی.هر سال که می گذرد ما چقدر دلتنگ تر می شویم.خاموشی بی صدایت آرزوی قلبی انسانهای وارسته ای است که این قسمت و روزی نصیب هر کسی نمی شود. 
 19 آذر سالروز پایان خستگی ها و انتخاب راه آرامشت  را با حضور بر مزارت گرامی میداریم.هر چند روح همیشه جاویدت همواره با ماست؛ اما ما برای تسلی خاطر خود به زیارتگاهت  سفر می کنیم.

۱۷ نظر:

اعظم گفت...

روحش شاد
شادوسلامت باشي.

نرگس گفت...

خدا رحمتشون کنه عزیزم

Mary گفت...

امیدوارم روحش در شادی و آرامش باشه.

پریا گفت...

نیوشای عزیز و مهربانم ما رو در غم خود شریک بدونید.
روحشان شاد و یادشان گرامی .

ساحل كانادا گفت...

سلام نيوشا جان. اميدوارم روحشان شاد باشه. راستي خيلي قشنگ مي نويسي. موفق باشي.

soha گفت...

نيوشاي عزيزم سلام .ميدونم شوكه شدي ولي خدا راشكر الان به كيبورد دسترسي دارم .خنده داره من تقريبا هميشه مطالبت رو مي خونم و حتي شفاهي در جريان نوشته هات هستم ولي تا حالا چيزي برات ننوشته بودم . روم سياه خانم . خواستم ياد آوري كنم شب يلدا و قول وقرار مارو تو ميدون ونك كه انشالله اگر همه چيز خوب پيش بره من اون شب رو هيچوقت فراموش نمي كنم چون واقعا برام خاطره انگيز بود بهر حال داستان آشنايي ما و تاثير عجيب تو در سرنوشت من از اون ماجراهاي بسيار عجيب كه اگه خواستي با قلم بسيار جالبت يه وقتي يه جايي بازگوش كن .خدا مادر تو عزيز را هميشه قرين رحمت بكنه وعده ديدار ما سال ديگه شب يلدا ... با اون ظرف خوشگل ها ها ها

soha گفت...

نيوشاي عزيزم سلام .ميدونم شوكه شدي ولي خدا راشكر الان به كيبورد دسترسي دارم .خنده داره من تقريبا هميشه مطالبت رو مي خونم و حتي شفاهي در جريان نوشته هات هستم ولي تا حالا چيزي برات ننوشته بودم . روم سياه خانم . خواستم ياد آوري كنم شب يلدا و قول وقرار مارو تو ميدون ونك كه انشالله اگر همه چيز خوب پيش بره من اون شب رو هيچوقت فراموش نمي كنم چون واقعا برام خاطره انگيز بود بهر حال داستان آشنايي ما و تاثير عجيب تو در سرنوشت من از اون ماجراهاي بسيار عجيب كه اگه خواستي با قلم بسيار جالبت يه وقتي يه جايي بازگوش كن .خدا مادر تو عزيز را هميشه قرين رحمت بكنه وعده ديدار ما سال ديگه شب يلدا ... با اون ظرف خوشگل ها ها ها

هستی گفت...

خدا رحمتشون کنه نیوشا جان، روحشون شاد

گیله مرد گفت...

در بیابانی دور
که نروید جز خار
که نتوفد جز باد
که نجنبد نفسی از نفسی
خفته در خاک کسی.....
.
نیوشا بانو؛ مادر سرکار که در کنار بزرگان، در سایه ی درختان زیبا و دشت سر سبز گیلان آرام خفته است.
روحش شاد

فكرآزاد گفت...

مادر كه مي ميرد، ديگر نمي ميرد.

نیوشا گفت...

وااااااااااااااییییییییییی

چقدر خوشحال شدم که بالاخره یه کیبرد پیدا کردی سها جان!
فکر می کنی امسال شب یلدا چه اتفاقی برای ما رقم بخوره!؟انرژی مثبت بفرست شاید بریم پیش مامانت.وای چقدر خوب و لذیذه خورشت فسنجون مامانت با اون مرغابی های کانادایی.از همین حالا دهنم آب افتاد بگو از اون مرغابی ها برامون نگه داره .
خدا رو چی دیدی!؟اینقدر بزرگ و مهربونه که نگو.

نیوشا گفت...

ساحل جان کانادا ممنونم.

نیوشا گفت...

دوستان گل و جانانم اعظم،نرگس،ماری پریا،هستی،گیله مرد
یک دنیا سپاسگزارم.

جلیله گفت...

نیوشای گل من هی میام میخوام کامنت بذارم ولی طاقتشو ندارم. چون مطمئنم مادرت هم مثل مادر من بود. یه مادر شمالی مهربون که تمام وجودش عشقه و محبت و صفا. که همه چیزش تو دنیا فقط و فقط بچه هاشن. البته همه مامانها تقریبا همین هستن ولی احساس میکنم جنس مال ماها یه کم زلال تر بودن! به قول پوررضا گیلان سرزمین مادرهای مهربان!!!!!!!!!!!!!!!!

محبوبه گفت...

روحشون شاد...

پریا گفت...

نیوشا ممنون از نظرت و پریدن . فدای تو

بانوی شیراز گفت...

روحشان شاد.

همسفران کانادا